دلنوشته - ۴

اگر یاد تو از ذهن آشفته ی من پر می گرفت ، دیکر دلم این همه بغض پنهانی نداشت . . .

نگاهت رنج عظیمی است وقتی به یادم می آورد چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام . . . 

چه کسی می داند ، 

که تو در پیله ی تنهایی خود ، تنهایی 

چه کسی می داند ، 

که تو در حسرت یک روزنه در فریادی 

پیله ات را بگشا ، 

تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی . . .