شعر - ۵

 

عاشق که شدی در هیجانی ، نگرانی

 

عشق است و تو هستی و جهانی نگرانی

 

عاشق که شدی فرق ندارد که کجا ، کی

 

یا اینکه برای چه کسانی نگرانی

 

تا زمزمه ی زخمی یک برگ بیاید

 

بر بال نسیمش ننشانی ، نگرانی

 

در باغ اگر چهچهه ی چلچله ای هست

 

آن را به درختی نرسانی ، نگرانی

 

یک روز می آیی به خودت ؛ خسته ترینی

 

پیری و شده تازه جوانی نگرانی

 

تا خوابٍ که آشفته شود از تب و تابش؟

 

این بار که افتاد به جانی نگرانی

 

عاشق که شدی فرق ندارد که کجا؟ کی؟

 

تا صبح قیامت نگرانی . . .

 

نگرانی . . .

 

" مژگان عباسلو "