عاشق که شدی در هیجانی ، نگرانی
عشق است و تو هستی و جهانی نگرانی
عاشق که شدی فرق ندارد که کجا ، کی
یا اینکه برای چه کسانی نگرانی
تا زمزمه ی زخمی یک برگ بیاید
بر بال نسیمش ننشانی ، نگرانی
در باغ اگر چهچهه ی چلچله ای هست
آن را به درختی نرسانی ، نگرانی
یک روز می آیی به خودت ؛ خسته ترینی
پیری و شده تازه جوانی نگرانی
تا خوابٍ که آشفته شود از تب و تابش؟
این بار که افتاد به جانی نگرانی
عاشق که شدی فرق ندارد که کجا؟ کی؟
تا صبح قیامت نگرانی . . .
نگرانی . . .
" مژگان عباسلو "