بگذار تا همیشه ، حقیرترین غم ها یا ناچیزترین شادی های خود را به هم بگوییم ،
این اعتمادها و این همدلی باشکوه ، هردو ، وظیفه و حق عشق اند . . .
میان لبخندهای سرد آدم های غریب این حوالی ،
لبخندهای تو برایم آشنا شد ،
لبخندهایی که با یک حس نانجیب ، از خود می راندمشان ولی حالا با یک حس نجیب شده ، به خود می خوانمشان . . .
تو یک حس خواستنی و دوستداشتنی هستی در حس های غریب این روزها . . .
تو یک حس عمیق و محکم هستی درحس های سست و بی پایه ی این روزها . . .
تو سحر یک روز زیبا هستی که اگرچه در تابستان به بار نشست ولی بهاریست . . .
تو پر از حس باطراوت یک صبح بهاری هستی . . .
تو به من اطمینان داری و من به تو نیاز . . .
شاعر شدن = زیبا دیدن ، زیبا زندگی کردن ، زیبا شدن ، . . .