" نامه ی چارلی چاپلین به دخترش جرالدین "
دخترم . . .
هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته ی آن
باشد که دختری ، ناخن خود را به خاطر آن عریان کند . . .
برهنگی ، بیماری عصر ما است . . .
به گمان من ، تو باید مال کسی باشی که روحش را برای تو
عریان کرده باشد . . .
روزی که چهره ی یک اشراف زاده ی بی بند و بار ، تو را فریب دهد ،
آن زمان بندبازی ناشی خواهی بود . . .
بندبازان ناشی ، همیشه سقوط می کنند . . .
شا ید شبی درخشش زیباترین الماس این جهان ، تو را بفریبد ،
آن شب است که این الماس ، آن ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و
سقوط تو حتمی ست . . .
بزرگترین الماس این جهان ، آفتاب است که خوشبختانه
بر گردن همه ی ما می درخشد . . .
اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی ، با او یکدل باش و به راستی او را
دوست بدار . . .
دخترم . . .
انسان باش . . .
زیرا گرسنه بودن و در فقر مردن ، هزار بار قابل تحمل تر از
پست و بی عاطفه بودن است . . .
پ . ن . 1 : این عکس چارلی چاپلین با اینشتین هستش .
پ . ن . 2 : کاش چارلی چاپلین بابام بود