-
یادداشت های ارغوانی - ۳۰
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 16:43
به من چیزی بگو شاید هنوزم فرصتی باشه هنوزم بین ما شاید یه حس تازه پیدا شه یه راهی ، رو به من وا کن تو این بیراهه ی بن بست یه کاری کن برای ما اگه " ما "یی هنوزم هست به من چیزی بگو از عشق از این حالی که من دارم من از احساس شک کردن به احساس تو بیزارم تو هم شاید شبیه من تو این برزخ گرفتاری تو هم شاید نمی دونی چه...
-
یادداشت های ارغوانی - ۲۹
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 16:38
من و تو هر دو درگیر یه حسیم همین حس عزیز با تو بودن همین شوق تماشا کردن تو همین دلضربه های هر شب من تو شکل ماه می مونی و مهتاب که مشق شب تماشای تو می شه به من که بی هوا نزدیک می شی هوا شکل نفس های تو می شه من اون گم کرده تم که لحظه لحظه تمام راه ، پشت ردپاشی کسی از ما به هم نزدیک تر نیست مگه می تونی از من دور باشی...
-
یادداشت های ارغوانی - ۲۸
شنبه 17 مردادماه سال 1388 15:51
تن تو ظهر تابستونو به یادم میاره رنگ چشمای تو بارونو به یادم میاره وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره قهر تو تلخی زندونو به یادم میاره من نیازم تورو هر روز دیدنه از لبت دوسِت دارم شنیدنه تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون می زنه تو همون خونی که هر لحظه تو رگ های منه تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب من همونم که اگه بی...
-
یادداشت های ارغوانی - 26
جمعه 16 مردادماه سال 1388 22:46
وقتی می آمدی ، حیاط پر می شد از عطر ترنج . . . حالا " تو " رفته ای و فقط رنج مانده است . . .
-
یادداشت های ارغوانی - ۲۵
جمعه 16 مردادماه سال 1388 22:41
" خانه ی دوست کجاست؟ " ، در فلق بود که پرسید سوار . . . آسمان مکثی کرد رهگذر ، شاخه ی نوری که به لب داشت به شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت : " نرسیده به درخت ، کوچه باغی ست که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق ، به اندازه ی پرهای صداقت آبی ست می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در...
-
یادداشت های ارغوانی - ۲۴
جمعه 16 مردادماه سال 1388 14:56
مگه یادم میره خاطراتم با تو؟ لهجه ی خندیدن حالت چشماتو؟ مگه یادم میره تو عزیزم بودی؟ تو غم و تنهایی همه چیزم بودی؟ تو رسیدی وقتی گرم هق هق بودم تو چرا رنجیدی؟ من که عاشق بودم کوچه تا کوچه هنوز جای پات جا مونده تو که نیستی اما عطرت اینجا مونده بی تو سهم چشمام ابره وو بارونه لحظه های بی تو منو می ترسونه به یه جمله قانعم...
-
یادداشت های ارغوانی - 23
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 23:20
رباعی هایی به امام زمان . . . یک عمر تو زخم های ما را بستی هر روز کشیدی به سر ما دستی شعبان که به نیمه می رسد آقا جان ما تازه به یادمان می آید هستی . . . * * * سرتاسر جان ما پر از تب نشده چون جام جنون ما لبالب نشده ما منتظریم ماه ، کامل بشود دور قمری چهارده شب نشده . . . "جلیل صفر بیگی "
-
یادداشت های ارغوانی - 22
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 23:13
زمانش رسیده برگردی . . . گمان کنم که زمانش رسیده برگردی به ساحت شب قدر ، ای سپیده ، برگردی هزار بیت فرج نذر می کنم شاید به دفتر غزلم ای قصیده ، برگردی زمان آن نرسیده کرامتی بکنی قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟ مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی به شهر سبزترین آفریده برگردی؟ گمان کنم که زمانش . . . گمان کنم حالا که پلک...
-
یادداشت های ارغوانی - ۲۰
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 22:43
یادداشتی برای خدا . . . یا رحمان و یا رحیم . . . کلمات را هم هدایت کرده ای و زیباترین سخن را به لطافت ابر وطراوت باران در آمیخته ای ابر می شوم باران می شوم آیه ات می شوم کلمه ، کلمه ، کلمه هدایتم کن . . . الهی . . . نزدیک تر از آنی که روی از تو بگردانم سوگند به آن ابرهای تاریک که شهر را سیاه کرده اند والعصر ان الانسان...
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۹
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 22:30
و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی . . .
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۸
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 22:45
بی تو بین این همه آدم ها بدجوری احساس غربت می کنم . . .
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۷
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 18:35
حالا که هنوز امروز است ، تو از فردا می ترسی . . . ؟ بی انصاف ، نکند با عقربه ها دست به یکی کرده ای تا مرا از نبودنت منع کنی . . . ؟
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۶
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 18:31
تنبلی ، یک نوع استراحت قبل از خستگی ست . . . " ژول رنار " تکبر با افراد متکبر ، عین تواضع است . . . " حضرت علی ع " هیچ عیبی ندارد که شما فیلسوف و فهیم باشید ، ولی اگر هستید طوری رفتار کنید تا کسانی که با شما سخن می گویند شما را به سادگی خودشان تصور کنند . . . " فرانس " بهترین مردم کسانی...
-
یادداشت های ارغوانی - 15
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 01:08
انسان ، مجموعه ای از آن چه دارد نیست ، بلکه مجموعه ای ست از آن چه هنوز ندارد ولی می تواند داشته باشد . . . " ژان پل سارتر " انسان ، تنها مخلوقی ست که نمی خواهد همانی باشد که هست . . . " آلبر کامو " انسان وقتی آسان فریب می خورد که تصور کند دیگران را فریب داده است . . . " زول کامیون " تکرار...
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۴
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 01:05
ارزش انسان به داشته هایش نیست ، به چیزی است که آرزوی بدست آوردنش را دارد . . . " جبران خلیل جبران " ناامید مباش ، زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری ، قفل را بگشاید . . . " تروتی ویک " کسی که پولش را گم کند چیز زیادی گم نکرده ، کسی که رفیقش را گم کند بیشتر گم کرده ، و کسی که امیدش را گم کند...
-
یادداشت های ارغوانی - 13
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 20:29
برای داشتن احساس بهتر ، باید بهتر فکر کنیم . . . هرچه انسان ، وجود ارزشمندتری داشته باشد ، همان اندازه متواضع ، مؤدب و فروتن است . . . " دکتر حسابی " کسی که اراده ای ضعیف دارد ، با هر شکست ، بینش او تغییر می کند . . . " ادگار آلن پو " ازدواج ، مثل اجرای یک نقشه ی جنگی ست که اگر در آن فقط یک اشتباه...
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۲
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 20:25
وقتی خدا بخواهد کسی را فاسد کند ، او را به آرزوهایش می رساند . . . " اسکار وایلد " آزادی واقعی آن نیست که هرچه میل داریم انجام دهیم ، بلکه آن است که آن چه حق داریم انجام دهیم . . . " ویکتور کرزن " عمر زیاد ، تقریبا آرزوی همه است ، ولی خوب زیستن ، آرمان یک عده ی محدود است . . . " هیوز "...
-
چند سطر ارغوانی . . .
دوشنبه 12 مردادماه سال 1388 18:20
باور کن وقتی شروع به نوشتن می کنم ، اص لا قرار نیست چیزی بنویسم . . . و اگر می نویسم قرار است هر چیزی جز تو را عبور کنم . . . ولی نمی دانم چه می شود که واژه هایم به سمت جغرافیای حضور تو متمایل می شوند . . . هرکاری می کنم منصرفشان کنم ، نمی توانم . . . ببخش که نمی توانم . . . اگر قول بدهم که بتوانم . . .
-
یادداشت های ارغوانی - 11
یکشنبه 11 مردادماه سال 1388 22:51
گل آفتابگردان ، رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه آفتابگردانیم . اگر آفتابگردان به خاک خیره شود و به تیرگی ، دیگر آفتابگردان نیست . آفتابگردان ، کاشف معدن صبح است و با سیاهی نسبت ندارد . این ها را گل آفتابگردان به من گفت و من تماشایش کردم که خورشید کوچکی بود در زمین و هر گلبرگش شعله ای بود و دایره ای داغ در...
-
یادداشت های ارغوانی - ۱۰
شنبه 10 مردادماه سال 1388 18:59
یک نفر دنبال خدا می گشت . شنیده بود که خدا آن بالاست و عمری دیده بود که دست ها رو به آسمان قد می کشد . پس هرشب از پله های آسمان بالا می رفت ، ابرها را کنار می زد ، چادر شب آسمان را می تکاند ، ماه را بو می کرد و ستاره ها را زیرورو . او می گفت : " خدا حتما یک جایی همین جاهاست . " و دنبال تخت بزرگی می گشت به...
-
یادداشت های ارغوانی - 9
شنبه 10 مردادماه سال 1388 01:35
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید . سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود . دانه ، دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه . گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت . گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت : " من هستم ، من اینجا هستم ، تماشایم کنید ....
-
یک دعای ارغوانی . . .
جمعه 9 مردادماه سال 1388 00:54
اَللّهُمَ اغْفِرْلیَ الذُّنوبَ الَّتی تَحْبِسُ الدُّعاء . . . من این دعا رو خیلی دوست دارم . توی دعای کمیل می تونید پیداش کنید . معنیش می شه : " خدایا اون گناهای منو که باعث می شن دعای من محبوس بشه و به تو نرسه و مستجاب نشه ، بر من ببخش . . . " همیشه با خودتون تکرارش کنین ماها گاهی گناهانی رو مرتکب می شیم که...
-
یادداشت های ارغوانی - ۸
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 19:57
دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت . اما برای یافتن حقیقت ، یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را . اولی گفت : " آدمیزاد در شتاب آفریده شده ، پس باید در جست و جوی حقیقت دوید . " آنگاه دوید و فریاد برآورد : " من شکارچی ام ، حقیقت ، شکار من است . " او راست می گفت . زیرا حقیقت ، غزال تیزپایی بود که از...
-
یادداشت های ارغوانی - 7
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 18:15
من بدون تو نمی تونستم خواب من پر شده بود از کابوس تو به من جرات طوفان دادی واسه آرامش این اقیانوس من واسه رد شدن از تاریکی اسمی غیر از تو نمی دونستم نبض این حادثه تو دستِ تو بود من بدون تو نمی تونستم من بدون تو نمی تونستم شاید از حادثه می ترسیدم راه پروازمو گم می کردم اگه رویاتو نمی فهمیدم مونده بودم تو عبور از برزخ...
-
یادداشت های ارغوانی - ۶
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 18:07
حس خوبی دارم به تو که نزدیکی می شه دستاتو گرفت توی این تاریکی میشه تا آخر راه با خیالت سر کرد میشه عاشق موند و عشق رو باور کرد تا تو هستی ، جز تو همه چی ممنوعه ست عشق ، دل کنده از این کوچه باغ بن بست من توی آغوشت گرم بودم یا سرد کاش شب می فهمید روز ، باور می کرد غصه ی دنیارو از دلم کم کردی من فقط من بودم منو آدم کردی...
-
یادداشت های ارغوانی - 5
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 03:18
خوشبخت بود ، زیرا هیچ سوالی نداشت . اما روزی سوالی به سراغش آمد . و از آن پس ، خوشبختی ، دیگر چیزی کوچک بود . او از خدا ، معنی زندگی را پرسید . اما خدا ، جوابش را با همان سوال داد . خدا گفت : " اجابتِ تو ، همین سوال توست . سوالت را بگیر و در دلت بکار . و فراموش نکن که این دانه ای ست که آب و نور می خواهد . "...
-
یادداشت های ارغوانی - 4
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 03:14
می روی سفر ، برو ، ولی زود برنگرد مثل آن پرنده باش آن پرنده ای که رو به نور کرد می روی ولی به ما بگو راه این سفر چه جوری است؟! از دمِ حیاط خانه ات تا حیاط خلوت خدا چند سال نوری است؟! راستی چرا مسیرِ این سفر روی نقشه نیست؟ شاید اسم این سفر که می روی زندگی ست! توی دست های ما یک سبد جواب کال تو رسیده ای و می روی باز هم...
-
یادداشت های ارغوانی - 3
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 03:11
مثل نامه ای ولی توی هیچ پاکتی جا نمی شوی جعبه ی جواهری قفل نیستی ولی وا نمی شوی مثل میوه خواستم بچینمت میوه نیستی ، ستاره ای از درختِ آسمان جدا نمی شوی من تلاش می کنم بگیرمت طعمه می شوم ولی تو نهنگ می شوی مثل کرمِ کوچکی مرا تند و تیز می خوری تور می شوم ماهیِ زرنگِ حوض می شوی لیز می خوری آفتاب را نمی شود توی کیسه ای...
-
یادداشت های ارغوانی - 2
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 03:07
با توام ، با تو ، خدا یک کمی معجزه کن چندتا دوست برایم بفرست پاکتی از کلمه جعبه ای از لبخند نامه ای هم بفرست کوچه های دل من باز خلوت شده است قبل از این که برسم دوستی را بردند یک نفر گفت به من باز دیر آمده ای دوست ، قسمت شده است با توام ، با تو ، خدا یک دلِ قلّابی یک دلِ خیلی بد چقَدَر می ارزد من که هر جا رفتم جار زدم...
-
یاذاشت های ارغوانی - 1
پنجشنبه 8 مردادماه سال 1388 03:01
کرم ابریشمِ کوچکِ من خانه ی تازه ی تو مبارک آخرش بافتی پیله ات را؟ بالِ تازه ، دل نو مبارک آن لباس قدیمی و پاره دیدی اندازه ی قدِ تو نیست دیگر آن را نباید بپوشی واقعا این که در حد تو نیست! آن خودِ کهنه ات را رها کن بی خیالش بیا زود بیرون یک خودِ تازه تر آن طرف هاست آن طرف ، پشت آن بید مجنون بعد از این ، آسمان پیله ی...