-
دلنوشته - 9
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 19:48
روی ریل آرزوها آخرین قطار به سمت ناکجا آباد ، آنقدر سریع راه افتاد که مرا در آخرین ایستگاه ، زیر نم نم باران جا گذاشت . بلیتِ خیس شده در باران را آرام آرام روی ریل بی انتها ، ریز ریز کردم . حالا من مانده بودم و یک عالم حرف ناگفته و یک دنیا آرزو که در کوپه ی قطار ، جامانده بود . . .
-
یک تامل کوتاه
یکشنبه 4 مردادماه سال 1388 02:07
عشق ابدی . . . پیرمردی صبح زود از خانه اش بیرون آمد . پیاده رو در دست تعمیر بود ، به همین خاطر در خیابان شروع به راه رفتن کرد که ناگهان یک ماشین به او زد . م رد به زمین افتاد . مردم دورش جمع شدند و او را به بیمارستان رساندند . پس از پانسمان زخم ها ، پرستاران به او گفتند که آماده ی عکسبرداری از استخوان ها بشود . پیرمرد...
-
مدرسه ی عشق
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 17:58
در مجالی که برایم باقیست باز همراه شما مدرسه ای می سازیم که در آن همواره اول صبح به زبانی ساده مهر تدریس کنند و بگویند خدا خالق زیبایی و سراینده ی عشق آفریننده ی ماست مهربانیست که ما را به نکویی دانایی زیبایی وبه خود می خواند جنتی دارد نزدیک ، زیبا و بزرگ دوزخی دارد – به گمانم – کوچک و بعید در پی سوداییست که ببخشد ما...
-
ترنم عشق
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 17:56
" نامه ی یک مرد عاشق به همسرش " متشکرم : برای همه ی وقت هایی که مرا به خنده واداشتی . برای همه ی وقت هایی که به حرف هایم گوش کردی . برای همه ی وقت هایی که به من شهامت و جرات دادی . برای همه ی وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی . برای همه ی وقت هایی که با من شریک شدی . برای همه ی وقت هایی که با من به گردش آمدی ....
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۸
پنجشنبه 1 مردادماه سال 1388 17:53
" از شکسته ترین حصار تا آبی ترین لحظه ها " برای من ، خواندن این که شن های ساحل ، نرم اند کافی نیست . . . می خواهم پاهای برهنه ام ، این نرمی را حس کنند . . . معرفتی که قبل از آن احساسی نباشد برای من بیهوده است . . . هرگز در این جهان چیزی ندیده ام که حتی اندکی زیبا باشد ، مگر آن که فورا آرزو کنم تا همه ی مهر...
-
یک تامل کوتاه
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 16:25
خدایا به هرکه دوست می داری بیاموز که عشق از زندگی کردن بهتر است . وبه هرکه دوست تر می داری بچشان که دوست داشتن از عشق ، برتر است . عشق ، یک جوشش کور است و پیوندی است از سر نابینایی ، اما دوست داشتن ، پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت ، روشن و زلال . عشق ، بیشتر از غریزه آب می خورد ( ناشی می شود ) و هرچه از غریزه سر می...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۷
سهشنبه 30 تیرماه سال 1388 15:47
برای فهمیدن ارزش ده سال ، از زوج های تازه طلاق گرفته بپرس . برای فهمیدن ارزش چهار سال ، از فارغ التحصیل دانشگاه بپرس . برای فهمیدن ارزش یک سال ، از دانش آموزی که در امتحانات آخر سال ، رد شده بپرس . برای فهمیدن ارزش 9 ماه ، از مادری که نوزاد مرده به دنیا آورده بپرس . برای فهمیدن ارزش یک ماه ، از مادری که نوزاد زودرس به...
-
راهنمای کوچک زندگی - 36
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 22:13
پروردگارا . . . مرا آرامشی ده ؛ تا بپذیرم آنچه را نمی توانم تغییر دهم . توان ده ؛ تا تغییر دهم آنچه را می توانم تغییر دهم . بینش ده ؛ تا تفاوت این دو را بفهمم . و مرا فهم ده ؛ تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن ، مطابق میل من رفتار کنند . . . " جبران خلیل جبران "
-
شعر - 10
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 22:03
به تماشا سوگند و به آغاز کلام و به پرواز کبوتر از ذهن واژه ای در قفس است هر که در حافظه ی چوب ببیند باغی صورتش در وزش بیشه ی شور ابدی خواهد ماند هرکه با مرغ هوا دوست شود خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود آ نکه نور از سرِ انگشت زمان برچیند می گشاید گره ی پنجره را . . . " فروغ فرخزاد "
-
شعر - ۹
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 21:54
بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن ، عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پرزدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست باز می پرسمت از مسئله ی دوری و عشق و سکوت تو جواب...
-
یک تامل کوتاه
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 01:29
جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود . یکی از سربازان ، به محض اینکه دید دوست تمام دوران زندگیش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند . مافوق به سرباز گفت : " اگه بخوای می تونی بری اما هیچ فکر کردی...
-
دلنوشته - ۸
دوشنبه 29 تیرماه سال 1388 00:47
۳۱ ۲۸ ۳۲ ۱۶ ۳۱ ۱۲ ۱ ۳۱ ۳۲ ۴ ۱ ۱۳ ۳۱ ۹ ۳۰ ۱ ۳۱ ۲۸ ۳۲ ۱ ۲۳ ۴ ۲ ۱۲ ۱ ۳۲ ۲۶ ۲۳ ۴ ۲۹ ۱ ۳۲ ۲۵ ۳۱ ۷ ۲۴ ۱۰ ۱۲ ۱۰ ۳۰ ۱۵ ۴ ۴ ۱۰ ۱ ۱۲ ۲۸ !!! ( ۱ = الف ۲ = ب ۳ = پ . . . ) ======>>> همیشه راهی تازه خواهم یافت برای گفتن این که چقدر دوستت دارم !!!
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۵
شنبه 27 تیرماه سال 1388 20:41
تنها که بمونی ، برای انجام کارها اعتماد به نفس پیدا می کنی تنها که بمونی ، به فکر پیدا کردن راه حل های خلاقانه برای حل مشکلت میفتی تنها که بمونی ، غلبه بر ترس رو تمرین می کنی تنها که بمونی ، مستقل بودن رو یاد می گیری تنها که بمونی ، خودت رو باور می کنی گاهی لازمه تنها بمونی . . .
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۴
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 19:19
عطر دوست ، نیلوفرانه است . . . دوست ، به دلیل با تو بودن ، شاد است دوست ، به مستقل بودن تو احترام می گذارد و تو را محدود نمی کند دوست ، از تو مراقبت می کند اما کنترلی بر تو ندارد د وست ، تو را به بازی نمی گیرد اما در بازی زندگی با تو حرکت می کند دوست ، خیالباف نیست اما تصویر آرزوهای تو را رنگی می بیند دوست ، سد راه...
-
شعر - ۸
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 19:18
ی ا کودکان شهر ، بی خبرند از جنون ما یا این جنون ، سزاوار سنگ نیست . . . * * * به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار * * * پیری اگرچه گوهر دندان زمن گرفت شادم که بی نیاز ، مرا از خلال کرد * * * شناسنامه ی من یک دروغ تکراریست هنوز تا متولد شدن مجالم هست . . . * * * اگر یادمان بود و باران...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۳
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 19:17
ب عضی از آدم ها به تو فکر می کنند . بعضی از آنها به تو توجه می کنند . بعضی ها عاشقت می شوند . بعضی ها آرزو دارند هدیه شان را بپذیری . بعضی ها فکر می کنند که تو برای آنها یک هدیه ای . بعضی ها دلتنگت می شوند . بعضی ها برای موفقیت هایت جشن می گیرند . بعضی ها قدرتت را تحسین می کنند . بعضی ها می خواهند فقط با تو حرف بزنند...
-
شعر - ۷
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 19:16
نه از آغاز چنین رسمی بود و نه فرجام چنان خواهد شد که کسی جز تو ، تو را دریابد تو در این راهِ رسیدن به خودت ، تنهایی ظلمتی هست اگر چشم از کوچه ی یاری بردار و فراموش کن این کهنه خیال نور فانوس رفیقی که تو را دریابد دست یاری که بکوبد در را پرده از پنجره ها برگیرد قفل را بگشاید کوله بارت بردار دست تنهایی خود را تو بگیر و...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۲
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 19:13
برای تو و خویش ، چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند ، گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشیمان بشنود ، روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ، ما را از خاموشیٍ خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است ، سخن بگوییم . . . " مارگوت بیکل "...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۱
دوشنبه 22 تیرماه سال 1388 19:05
اگر سفر نکنی ، اگر کتابی نخوانی ، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی ، اگر از خودت قدردانی نکنی ، به آرامی آغاز به مردن می کنی . . . زمانی که خودباوری را در خودت بکشی ، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند ، به آرامی آغاز به مردن می کنی . . . اگر برده ی عادات خود شوی ، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی ، اگر روزمّّرگی را تغییر...
-
شعر - ۶
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 18:20
قصه ی تازه ای نمی شنوید ، حرف هایم دوباره تکراریست فصل اندیشه های سبز گذشت ، نوبت فصل های بیکاریست گفته بودی به کوچه ها برویم تا کمی وا شود دلت ، اما غافل از اینکه وقت دلتنگی ، همه ی شهر چاردیواریست ها! ببخشید! ساعت چند است؟ وای بر من! دوباره یادم رفت ساعت ما شبیه مردم شهر ، سالها بین خواب و بیداریست نکند مثل شهرهای...
-
شعر - ۵
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 18:19
عاشق که شدی در هیجانی ، نگرانی عشق است و تو هستی و جهانی نگرانی عاشق که شدی فرق ندارد که کجا ، کی یا اینکه برای چه کسانی نگرانی تا زمزمه ی زخمی یک برگ بیاید بر بال نسیمش ننشانی ، نگرانی در باغ اگر چهچهه ی چلچله ای هست آن را به درختی نرسانی ، نگرانی یک روز می آیی به خودت ؛ خسته ترینی پیری و شده تازه جوانی نگرانی تا...
-
شعر - ۴
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 18:18
دوشینه فتادم به رهش مست و خراب از نشعه ی عشق او ، نه از باده ی ناب دانست که عاشقم ولی می پرسید این کیست؟ کجاییست؟ چرا خورده شراب؟ * * * مگر نشنیده ای گنجینه در ویرانه جا دارد عیان کن گنج حسنت ای پری ، ویرانه اش با من * * * می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر بوی پیراهن اگر قافله سالار شود * * * دانم که چرا خون مرا زود...
-
شعر - ۳
یکشنبه 21 تیرماه سال 1388 18:16
به صرف سر زدن چند اشتباه از هم جدا شدیم به آسانی دو راه از هم بعید بود چنین دوری از من و تو بعید شبیه فاصله ی آفتاب و ماه از هم تو فکر می کنی از دشمنی چه کم دارد بهانه گیری یاران نیمه راه از هم؟ به هم پناه می آورد روحمان یک روز به کی بریم در این روزها پناه از هم؟ گذشت دوره ی آه از زمانه گفتن ها چرا عزیز من! آه از...
-
شعر - ۲
شنبه 20 تیرماه سال 1388 18:32
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را بالای خود در آیینه ی چشم من ببین تا با خبر زعالم بالا کنم تو را مستانه کاش در حرم و دیر بگذری تا قبله گاه مومن و ترسا کنم...
-
شعر - ۱
شنبه 20 تیرماه سال 1388 18:13
مردان خدا پرده ی پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند هر دست که دادند از آن دست گرفتند هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند یک طایفه را بهر مکافات سرشتند یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند جمعی به بر پیر خرابات خرابند قومی به بر شیخ مناجات مریدند یک جمع...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۳۰
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 18:58
انسان نمی تواند به همه خوبی کند ولی می تواند خوبی را به همه نشان دهد . . . " رولن " خوشبختی در این است که انسان بداند چه می خواهد و آنچه آرزو دارد مشتاقانه بخواهد . . . " فیلین مالیسر " آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کند تا آنچه می گویید . . . " امرسون " آلام و ناراحتی ها ، فکر انسان را...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۲۹
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 18:47
مصمم به نیکبختی باش ، نیکبخت می شوی . . . " ناپلئون بناپارت " اگر مردم را به حال خود رها کنی ، تو را به حال خودت خواهند گذاشت . . . " توماس مان " شاد ماندن ، به هنگامی که انسان در گیر و دار کارهای ملال آور و پرمسئولیت است ، هنر کوچکی نیست . . . " نیچه " تولد و مرگ ، اجتناب ناپذیرند ،...
-
راهنمای کوچک زندگی - ۲۸
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 18:36
ناامیدی ، نخستین گامی است که بشر به سوی گور بر می دارد . . . " ناپلئون بناپارت " اینکه چقدر زمان داری مهم نیست ، چگونه می گذرانی مهم است . . . " آبراهام لینکلن " بالاترین ارزش برای انسان ، این است که راهی به شناخت خویش پیدا کند . . . " امام علی (ع) " به همه عشق بورز ، به تعداد کمی اعتماد...
-
دلنوشته - 7
چهارشنبه 3 تیرماه سال 1388 18:25
هیچکس جز تو نخواهد آمد هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید شعله ی روشن این خانه تو باید باشی . . . نگاهت رنج عظیمی است ، وقتی به یادم می آورد که چه چیزهای فراوانی را هنوز به تو نگفته ام . . .
-
دلنوشته - 6
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1388 20:26
بگذار تا همیشه ، حقیرترین غم ها یا ناچیزترین شادی های خود را به هم بگوییم ، این اعتمادها و این همدلی باشکوه ، هردو ، وظیفه و حق عشق اند . . .