تنها که بمونی ، برای انجام کارها اعتماد به نفس پیدا می کنی
تنها که بمونی ، به فکر پیدا کردن راه حل های خلاقانه
برای حل مشکلت میفتی
تنها که بمونی ، غلبه بر ترس رو تمرین می کنی
تنها که بمونی ، مستقل بودن رو یاد می گیری
تنها که بمونی ، خودت رو باور می کنی
گاهی لازمه تنها بمونی . . .
عطر دوست ، نیلوفرانه است . . .
دوست ، به دلیل با تو بودن ، شاد است
دوست ، به مستقل بودن تو احترام می گذارد و تو را محدود نمی کند
دوست ، از تو مراقبت می کند اما کنترلی بر تو ندارد
دوست ، تو را به بازی نمی گیرد
اما در بازی زندگی با تو حرکت می کند
دوست ، خیالباف نیست اما تصویر آرزوهای تو را رنگی می بیند
دوست ، سد راه پیروزی تو نمی شود
و رشد تو را شادمانه دنبال می کند
دوست ، از تو دفاع کرده و لحظه های سخت را با تو تجربه می کند
دوست ، تظاهر نمی کند و می داند هیچکس انسان کاملی نیست
دوست ، درک می کند که همواره نمی توانی شاد و سرحال
در کنارش باشی
دوست ، با امیدهای واهی در زندگی سردرگمت نمی کند
دوست ، مکمل توست او قصد تبدیل تو به شخصی رویایی را ندارد
دوست ، شاید با تو شروع نکند اما با تو به نتیجه می رسد
دوست ، در بحران ها فقط حمایت می کند او وقت پند دادن را می شناسد
دوست ، تنها کسی است که توان بخشیدن تو را دارد
دنیا کوچک است ، با محبت دوست است که آن را بزرگ می بینی
زیرا عشق ، بخشش ، ایثار و مهربانی دوست ،
در بزرگی روح زمین می گنجد
و نقش به یاد ماندنیٍ اوست که تو را مشتاق دوست بودن می کند . . .
عطر دوست نیلوفرانه است . . .
یا کودکان شهر ، بی خبرند از جنون ما
یا این جنون ، سزاوار سنگ نیست . . .
* * *
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار
* * *
پیری اگرچه گوهر دندان زمن گرفت
شادم که بی نیاز ، مرا از خلال کرد
* * *
شناسنامه ی من یک دروغ تکراریست
هنوز تا متولد شدن مجالم هست . . .
* * *
اگر یادمان بود و باران گرفت
نگاهی به احساس گلها کنیم . . .
* * *
چون از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه های باران برسان سلام ما را . . .