یادداشت های ارغوانی - ۲۹

 

من و تو هر دو درگیر یه حسیم

 

همین حس عزیز با تو بودن

 

همین شوق تماشا کردن تو

 

همین دلضربه های هر شب من

 

تو شکل ماه می مونی و مهتاب

 

که مشق شب تماشای تو می شه

 

به من که بی هوا نزدیک می شی

 

هوا شکل نفس های تو می شه

 

من اون گم کرده تم که لحظه لحظه

 

تمام راه ، پشت ردپاشی

 

کسی از ما به هم نزدیک تر نیست

 

مگه می تونی از من دور باشی

 

دارم تو آینه ها شکل تو می شم

 

شبیه تو که نزدیکی به دریا

 

تماشا کردنت دیوونگی نیست

 

تورو حس می کنم هر لحظه این جا

 

همین جایی که من دلشوره دارم

 

تو مثل حس نزدیک بهاری

 

دارم سر می رم از تو هر دقیقه

 

تو هم حس می کنم این حالو داری

 

تمام خونه غرق بوی عیده

 

یه عطری غیر هر روز و همیشه

 

میون ما یه شب راهه از این جا

 

همین شب تا سحر یک سال می شه . . .